من مدت 7سال است ازدواج کرده ام خانواده همسرم ازهرلحاظ ازماپایینترهستند وهمسرمن انتخاب شده من بود وکسی ازخانواده ام یااین انتخاب راضی نبودن خلاصه خانواده شوهرم وقتی به خانه شان میرویم توجه زیادی به همسرم دارن انگار که من وجود ندارم لازم بذکراست پدرومادرشوهرم زمانیکه همسرم 4ساله بوده ازهم جداشده اند من بارها سراین موضوع باخانواده همسرم بحث کرده ام ولی نتیجه نگرفته ام ومن ادم رکی هستم وبعضی مواقع خیلی تندمیشوم وخیلی مواقع بخاطرهمسرم باآنهااشتی کرده وضرر کرده ام شوهرمیگویدتوبظاهرخوب باش ودرباطن ازشان متنفرباش ولی من نمیتوانم پارسال سرمسئله ای باهم بحثمان شد که من دیگه خونه هیچکدام ازخواهرشوهرام نمیرم ولی شوهرم تاحدودی ناراحته ومن نمیدونم بااین خانواده چکارکنم لطفاراهنمایی بفرمایید.
خوب نیست که شما رک هستید سیاست ومدیریت ندارید.کتاب" از حال بد به حال خوب" فصل ارتباط بهتر را مطالعه نمایید... [1390-07-29]