روزي که هوميوپاتي به عنوان يک طب معرفي شد همواره مخالفتهاي بسيار بر عليه آن شده و مي شود . اين مخالفتها تا آن حد بود که دکتر هانمان را وادار به جلاي وطن نمود و در دوره معاصر هم به طرق مختلف اين علم مورد نقد و مخالفت قرار مي گيرد البته پيشرفت ارتباطات باعث مشخص شدن حقايق نه تنها براي دانشمندان بلکه حتي مردم عادي شده است در اين جا به بررسي بعضي ايراد هاي مطرح شده بر هوميوپاتي مي پردازيم . متاسفانه اکثريت انتقادها و مخالفتها بدون کمترين بررسي علمي و باليني صورت مي گيرد در موارد بسياري که منتقدين به شکل علمي مسئله را بررسي نموده اند خود به اين طب ايمان آورده و هوميوپات شده اند !
نمونه آن دکتر هرينگ در آمريکاست اين پزشک معروف در ابتدا مقالات و سخنرانيهاي تندي عليه هوميوپاتي تر تيب مي داد تا اينکه به پيشنهاد مدير انتشاراتي که آن نيز از مخالفان هوميوپاتي بود تصميم گرفت تا از نزديک با اين روش آشنا شود تا بتواند بهتر آن را زير سوال برده و به زعم خود آن را رسوا نمايد.وي از يک هوميوپات خواست تا از نزديک و در مطب نحوه درمان را ببيند بعد از مدتي با شگفتي متوجه شد که واقعا عده بيشماري درمان مي شوند سپس وي از آن هوميوپات درخواست نمود که زخم کهنه اي را که وي سالها به آن مبتلا بود را معالجه نمايد و با کمال تعجب آن زخم در مدت کوتاهي بهبود يافت! بعد از اين بود که دکتر هرينگ با مطالعه اين طب به جايگاهي از آن رسيد که وي را پدر هوميوپاتي آمريکا مي دانند و تحقيقات وي از معتبر ترين تحقيقات در هوميوپاتي مي باشد.اما نظرات مخالفان : عده اي معتقد هستند که با توجه به رقتهاي بسيار پايين داروهاي هوميوپاتي عملا نبايد اثري از اين داروها حادث شود ! در اين جا بايد گفت که آنچه بايد مورد توجه قرار بگيرد تنها و تنها تجربه علمي بر اساس آزمايش و خطاست نه آنچنان که عنوان مي شود استنتاج زياضي چرا که علم بشر به هيچ وجه نمي تواند ادعا کند که به تمامي علوم دست يافته است.
واقعيات را با -بودن يا نبودن - بايستي ارزيابي نمود نه با -بايد يا نبايد- اثر داروهاي هوميوپاتي براساس نتايج باليني دقيق و با شرکت عده بسياري داوطلب (که اثبات دارويي نموده اند )بدست آمده و در عين حال هر بار که مورد آزمايش دوباره قرار بگيرند نتايج يکسان ايجاد مي کند و متاسفانه اين دسته از منتقدان به هيچ وجه زحمت امتحان داروها و يا حداقل مشاهده اثر آن را نکشيده اند و تنها بر اساس بعيد بودن آن را انکار مي کنند.در اين مورد اشاره به کشف خواص فيزيکي آب و کريستالها ي محلول در آب (رجوع شود به بخش داروهاي هوميوپاتي) مي تواند جوابگو باشد هر چند که براي اثبات اثر نيازي به دانستن چگونگي آن نيست. چه بسيار داروهاي شيميايي که بعد از سالها استفاده هنوز مکانيسم اثر آنها کشف نشده اما کماکان استفاده مي شوندعده اي ديگر معتقد هستند که اثر اين داروها با دارونما ( ماده اي که تنها شباهت دارويي دارد ولي هيچ اثري ندارد و بهبودي با آن صرفا براساس تلقين است) فرقي ندارد.
در جواب بايد گفت اين مورد به راحتي در تحقيقات بي طرفانه قابل اثبات مي باشد بطوريکه مشاهدات دقيق بسيار در اقصا نقاط جهان اثر داروهاي هوميوپاتي را به اثبات رسانده و مهمتر از آن تعداد بيشمار افرادي که توسط هوميوپاتها درمان شده اند (در صورتيکه اکثر آنها از طريق پزشکي کلاسيک جوابي نگرفته بودند) بهترين گواه است و اگر اين همه اثر تلقيني و دارونما بوده پس چه بهتر که به جاي داروهاي شيميايي از اين ببعد فقط از دارونما استفاده شود. انکار واقعيت از طريق فتوا دادن ممکن نيست.عده اي ديگر پا را از اين فراتر نهاده و ادعا مي کنند که داروهاي هوميوپاتي داراي عوارض است . معلوم نيست که چگونه دارويي که اصلا ماده نيست و از نظر ايشان دارونماست مي تواند عوارض داشته باشد. البته مصرف داروي هوميوپاتي بنا به خصلت درماني خود (تحريک سيستم دفاعي و حياتي بدن ) گاهي ايجاد ناملايماتي مي کند که گذرا بوده و به هيچ وجه اثر پايداري نمي گذارد و اين مقدار در مقايسه با داروهاي شيميايي و عوارض شناخته شده و شناخته نشده آنها بسيار ناچيز است
اما چرا با هوميوپاتي مخالفت مي شود :
علل مختلفي وجود دارد در وحله اول نفس پيدايش يک ايده جديد که در تضاد با حقايق قبلي باشد خود مخالفت زاست به خصوص وقتيکه با منافع افرادي را نيز به خطر بيندازد.حقيقت اين است که در صورت گسترش هوميوپاتي صنايع داروسازي و رشته هاي تابعه آن ضرر بسياري را متحمل مي شوند چرا که درآمد ناشي از فروش داروهاي شيميايي با آن حجم عظيم را از دست مي دهند و داروي هوميوپاتي با مقدار کم و ساخت آسان و کم هزينه به هيچ وجه جبران اين ضرر را نمي کند
از طرفي يک حقيقت تلخ بيانگر اين است که با گسترش اين علم بسياري از درمانهاي طب رايج زير سوال رفته و بسياري از متخصصين متضرر مي شوند و از طرفي قبول اين هوميوپاتي نيازمند شجاعت بسيار از طرف يک پزشک است چرا که بايد در عقايد و ديدگاه هاي خود تغييرات زيادي را بپذيرد به خصوص که در بسياري از موارد از نظر نحوه و هدف درماني در تعارض با پزشکي کلاسيک قرار مي گيرد.البته در اينجا بايد گفت عده بسياري از مخالفين صرفا از سر دلسوزي و به نيت ممانعت از شيادي احتمالي مخالفت مي کنند که بايد به اين دسته از دوستان و همکاران عرض نمايم که بهتر است اين مخالفت را با تحقيق و مطالعه انجام دهند که خداي نکرده روزي به عنوان مخالفين علم از آنان ياد نشود . آنچه مسلم است اگر ما خود به پيشواز حقيقت نرويم او در نهايت خود را بر ما تحميل خواهد کرد